داستان عاشقانه سسی و پنّو بلوچستان پاکستاناين داستان که طرفداران زيادي دارد در بين دو سرزمين سند و بلوچستان که همسايه هستند رخ ميدهد و تمامي داستان متعلق به شهر''''بهمبهور،،است و چون''''هـ،،در اغلب زبانهاي پاکستان تلفظ نميگردد نام شهر مذکور را از اين پس''''بمبور،،خواهيم نوشت.داستان عاشقانه سسی و پنّو بلوچستان پاکستان در اين شهر پرمکنت برهمن پير ثروتمند کوري با زن خود زندگي ميکرد.برهمن و زنش از همه لحاظ خوشحال بودند ولي نداشتن فرزندي که بتواند ذريهء آنان را در روي زمين پايدار بدارد سعادت آنها را ناکامل گذارده بود.پس از ساليان دراز و نذر و نيازهاي بسيار دعاي آنان اجابت شد و دختري بر آنان زاييده گرديد.برهمن و زنش بياندازه شادمان شدند و کسان خود را براي جشن گرفتن اين رويداد خجسته دعوت کردند.مطربان بنواختن آهنگهاي شادماني مشغول بودند و طبق سنت هندوان هنودي چند بر آشکار نمودن طالع و آيندهء کودک تازه بدنيا آمده مشغول بودند.بناگه يکي از کشيشان فرياد برآورد ''''خداوندا،چه مصيبتي،،!مهمانان جوياي علت شدند ولي کشيش که در دنياي خود فرو رفته بود از جواب خودداري کرد.تا پدر کودک از او علت را پرسيد.کشيش در اين موقع جواب داد''''معذرت ميخواهم که آنچه را در آيندهء اين دختر ميبينم بازگو کنم،ولي او با اينکه بدرجهاي از زيبائي خواهد رسيد که نقل زيبائيش همهجا را فرا گيرد،با مردي , ...ادامه مطلب